قصه ها

من حس مینویسم تا حس کنى مرا...

قصه ها

من حس مینویسم تا حس کنى مرا...

نکنه قلب تو پیش منه؟!!

جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۳ ق.ظ
یه چیزى برداشتى اره درست تو لحظه اى که داشتم نگات میکردم یه چیزى از تو جیب سمت چپ پیرهنم برداشتى اما گفتى نه اما الان نیست یه چیزى همیشه بود.از وقتى رسیدم خونه خالى شدم انگار سبک شدم هیچ وقت از پیشت که میومدم این احساس رو نداشتم اما اینبار دارم واستا ببینم دکمه هام چرا بازه؟!!! چرا داره خونه میاد؟!!! کل بدنم قرمز شده اى جیب بر دوست داشتنى تو دزدیدیش درست تو لحظه اى که محو چشمات بودم اره تو با نگاهت منو جادو کردى که درد تیغ عشقت و نفهمیدم این همه خون رو بدنم و حس نکردم صبر کن ببینم چه قدر تمیز برداشتیش قبلا جراح بودى؟؟حتى جاشم نمونده فقط قرمزیه همه جا قرمزه همین اما زنده م چرا مگه میشه بدون قلب زنده بود؟ نفسم درست میزنه فقط چیزى نمیتپه ولى پیشت میتپید خیلیم تند تند شاید همین اعصابت و خورد کرده و توام برش داشتى نکنه بمیرم؟ تا صبح دووم میارم ؟ چرا داره بارون میگیره قطره هاى بارون سینه ى خالیه منو پر نکنه یه وقت میترسم این جاى خالى باید با تو پر شه کاش عکسات و داشتم اما نه نشستم رو کاغذ هزاربار اسمتو نوشتم همشو جدا کردم ریختم تو سینم اخیش خون بند اومد بارونم بند اومد چه قدر راضیم از اینکه قلبم مال توِ امشب خوب میخوابم اصن بذار یه زنگ بزنم بهت ببینم زندگى با دوتا قلب چجوریه برات...میدونم برش داشتى چى؟؟ داره خفت میکنه؟؟ چى اخه کاغذااا؟؟ کدوماا؟؟ اهان کاغذاى اسمت اخه اونا نباشن سینم خالیه خالى نیست؟؟ پس چى هست؟؟؟ نکنه؟!!!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۸
سیاوش مسرور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی