واى از روز که بى چشمانت...!
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۳۸ ق.ظ
چشمانش واى از چشمانش!
همه چیز مرده است و زنده ترینن چشمان تو
همه چیز در قلب من پاک شد اما از ذهنم چشمانت هرگز
روى دیوار اتاقم میبینمشان که هنوز برق میزنند
اما دستانت را نمیخواهم حتى اغوشت
همین تصور کم از چشمانت که هنوز به من خیره است کافیست
این ذهن خسته توانایى ساختن وجود تو را ندارد
اما تصویر دور و تار از چشمانت مرا خیره به دیوار میکند
همین کافیست تا شب ها قید خواب را بزنم
چون روز انقدرى روشن هست و تصویر چشمان تو انقدر دور که دیده نمیشود
پس شب ها را با چشمانت و واى از روز که بى چشمانت سپرى میکنم...!
۹۵/۰۶/۲۱