قصه ها

من حس مینویسم تا حس کنى مرا...

قصه ها

من حس مینویسم تا حس کنى مرا...

واى از روز که بى چشمانت...!

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۳۸ ق.ظ

چشمانش واى از چشمانش! 

همه چیز مرده است و زنده ترینن چشمان تو

همه چیز در قلب من پاک شد اما از ذهنم چشمانت هرگز

روى دیوار اتاقم میبینمشان که هنوز برق میزنند

اما دستانت را نمیخواهم حتى اغوشت

همین تصور کم از چشمانت که هنوز به من خیره است کافیست

این ذهن خسته توانایى ساختن وجود تو را ندارد

اما تصویر دور و تار از چشمانت مرا خیره به دیوار میکند

همین کافیست تا شب ها قید خواب را بزنم 

چون روز انقدرى روشن هست و تصویر چشمان تو انقدر دور که دیده نمیشود

پس شب ها را با چشمانت و واى از روز که بى چشمانت سپرى میکنم...!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۱
سیاوش مسرور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی