قصه ها

من حس مینویسم تا حس کنى مرا...

قصه ها

من حس مینویسم تا حس کنى مرا...

فشار امتحانیسم

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۳ ب.ظ

در ایتالیا بودیم که یهو رنسانس حمله ور شد سمت ما و معمارى البرتیشو به زور چپوند تو مغزمون 

منم که حالم از معمارى بهم میخوره بالاخره صدام در اومد و گفتم معمارى فقط کلیساى سن پیر

این برنینى بى شرف ستون کاریش با ادم حرف میزنه خلاصه که چشمتون روز بد نبینه سر تندیس داوود 

دعوا داشتیم میکل انژ میگفت من اول تصمیم گرفتم برنینى میگفت مهم کیفیت کار منه

توى اتاق بغلیم که اقا ولاسکوئز مشغول کشیدن خودشون وسط تصویر ندیمه ها بود

یه سرى باید به انگلستان میزدم ادم رمانتیکى مثه من جاش مکتب رمانتیک باید ببینم دلاکروا پاگانینى با احساسشو به کجا رسونده از یه طرفم حواسم پیش کلود مونه بود نکنه یه وقت٢٦ تا نقاشى از کلیساى روئن راضیش نکنه و تا صدمیش ادامه بده بخیال این امپرسیونیسم ها از همشون فقط با ون گوگ کار دارم مردک دیوانه که هست اما من هم  جاى اون بودم گوش که هیچ چشمامم از کاسه در میاوردم تقدیم میکردم اصن من با گوشش چیکار دارم من شیفته ى شب پر ستارشم دمه پنجره واستاده بودم که شعار هنر براى هنر سمبولیسما گوشم و کر کرد از یه طرفم فووها نمایشگاه و پر از رنگ هاى متضاد کرده بودن صداى منتقدین همه جا پیچیده بود این وسط اقاى دالى کم بود 

مردک جلو من نشسته داره سیبیلاشو اتیش میزنه دیگه واقعا از همه ى این یسم دارا خسته شدم یخورده انتزاعى یخورده هنر مینیمال کازوتم که مشغول سه صندلى خودش بود 

منم دیگه از پست مدرنیسم نگم براتون و برم این تاریخ هنر جهانمون و دوره کنم... 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۶
سیاوش مسرور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی